نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - از خرمشهر
وصیت نامه و دستنوشته شهید «پرویز سوری»
استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان‌ها براى تسکین دردهاست.
کد خبر: ۵۷۷۶۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۱

به مناسبت سالروز ولادت شهید «مرادعلی معروفی»، گزیده‌ای از وصیت‌نامه این شهید گران‌قدر در قالب پوستر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۷۵۹۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۸

به مناسبت سالروز ولادت شهید «حسن عربی»، گزیده‌ای از وصیت‌نامه این شهید گران‌قدر در قالب پوستر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۷۵۸۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۶

برگزیدگان مسابقه کتابخوانی «زمستان می‌گذرد» از میان ۱۰۸۵ شرکت کننده معرفی شدند.
کد خبر: ۵۷۵۶۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۴

به بهانه درگذشت «طاهره نیکویان» مادر شهیده شهناز حاجی شاه
نوید شاهد: نقش زنان در پيروزي انقلاب و نيز دفاع مقدس، نقشي غير قابل انكار است، اما بسياري از زنان اين سرزمين، مستقيما در عرصه هاي دفاع مقدس حضور داشتند. شهناز حاجي شاه، از آغازين روزهاي جنگ، در كنار برادران خويش به دفاع از زادگاهش، خرمشهر پرداخت و به شهادت رسيد.
کد خبر: ۵۷۵۴۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۱

مادر مکرمه شهید سید عبدالرضا موسوی فرمانده سپاه خرمشهر در دوران دفاع مقدس درگذشت.
کد خبر: ۵۷۴۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۹

اربعین سال گذشته نزدیک ۸۰۰ هزار نفر از مرز مهران گذشتند و به سمت کربلا رفتند. این در حالی است که برای پس گرفتن مرز مهران از بعثی‌ها ۵ هزار شهید و مجروح داده‌ایم.
کد خبر: ۵۷۳۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۶

شهید «موحد دانش» در مصاحبه‌ای گفته است: اگر چنانچه لازم باشد، با زور و اجبار حتی راهی باز می‌کنیم به فلسطین و به مردم آن‌ها؛ و مسئله این‌که ما در این کشور و یا کشور‌های دیگر بجنگیم، مطرح نیست؛ ما صرفاً به‌خاطر اسلام می‌جنگیم و حتماً به آن‌ها کمک خواهیم کرد.
کد خبر: ۵۷۲۵۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱

فاتحان خرمشهر/ قسمت شانزدهم
در قسمت شانزدهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: به صراحت می توانم بگویم شهر خرمشهر به هنگام آزادسازی توسط رزمندگان اسلام یک شهر مخروبه و ویران بود. حتی مسجد جامع شهر نیز از آسیب گلوله های دشمن در امان نمانده و نصف گنبدش فرو ریخته بود. با دیدن وضعیت خرمشهر دل ها به درد می آمد. دشمن چه ها که با خرمشهر نکرده بود. بر در و دیوار شهر شعارهای عربی به طرفداری از صدام و حزب بعث نوشته شده بود.
کد خبر: ۵۷۱۷۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۲

فاتحان خرمشهر/ قسمت پانزدهم
در قسمت پانزدهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: این یکی از زیباترین صحنه های عملیات بیت المقدس بود. ما حدود ده یا دوازده نفر بودیم. بقیه نیروها هم پراکنده بودند. هر چند نفر در یک خانه و یا خیابانی درگیر بودند و عمده نیروها هم رفته بودند به سمت مسجد جامع شهر. حدود سه هزار نفر یک جا بیرون آمدند. همگی شعار می دادند : «الله اکبر!». زیرپوش سفید به تن داشتند و گونی سفیدی به نشانه تسلیم در دست گرفته بودند. نظامی بودند و با نظم و ترتیب گروهان به گروهان و به ردیف نشستند روی زمین.
کد خبر: ۵۷۱۷۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۱

فاتحان خرمشهر/ قسمت چهاردهم
در قسمت چهاردهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: حمید آقا هم بلافاصله قمقمه را از دست برادر روحانی گرفت و به عراقی داد. او هم گرفت چند جرعه خودش خورد و چند جرعه هم دوستش. آب قمقمه تمام شد. آب را که خوردند تازه فهمیدند ما چه ایثاری کرده ایم. برادر روحانی هم تفهیم کرد که ما خودمان تشنه بودیم ولی آب را نخوردیم و به شما دادیم. انگار فهمیدند که طرف حسابشان چه کسانی هستند.
کد خبر: ۵۷۱۷۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰

فاتحان خرمشهر/ قسمت سیزدهم
در قسمت سیزدهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: همانطور که راه می رفتیم به خاکریز عراقی‌ها که در امتداد اروند زده شده بود نگاه می کردم که یکدفعه ستونی از نیروهای دشمن را از دور دیدم که از خاکریز رد شدند. سریع به حمید آقا گفتم، گفت: برو ببین چه خبر است؟ بدو رفتم و نگاه کردم؛ حدود بیست یا بیست و پنج نفر از نیروهای عراقی در یک ستون تند و تیز می‌رفتند که به خیال خودشان ما را دور زده و از پشت سر حمله کنند.
کد خبر: ۵۷۱۷۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹

فاتحان خرمشهر/ قسمت دوازدهم
در قسمت دوازدهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: رفتیم داخل ساختمان و دیدیم آنجا مقر فرماندهی عراقی‌ها در خرمشهر است و حالا هم جلسه داشتند که ما کاسه کوزه شأن را به هم ریختیم. به ساعت نگاه کردم هفت و نیم صبح بود. در و دیوار ساختمان پر از نقشه‌های نظامی بود. به قدری اسناد و مدارک بود که آدم واقعاً توش گم می‌شد. چندتایی را با خودم برداشتم. کریم بیات با حمید آقا باکری تماس گرفته و گفت: مقر فرماندهی دشمن در خرمشهر را تصرف کردیم.
کد خبر: ۵۷۱۷۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

فاتحان خرمشهر/ قسمت یازدهم
در قسمت یازدهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: توکل بر خدا کرده و ماشه را کشیدم. اسلحه صدای چکی داد و گلوله‌ای شلیک نشد! دلم هری ریخت پایین. عرق سرد سر و صورتم را پوشاند. یک لحظه همه چیز را تمام شده دیدم. خداحافظ زندگی! خداحافظ جنگ! من هم این گونه شهید شدم!
کد خبر: ۵۷۱۷۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۷

وصیت نامه و دستنوشته شهید «مرتضی مشهدی علی»
دشمنان داخلی و خارجی بر علیه این انقلاب توطئه می‌کنند، بر شما است که در صحنه باشید.
کد خبر: ۵۷۱۶۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹

فاتحان خرمشهر/ قسمت دهم
در قسمت دهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: عراقی‌ها جلوتر آمده و شدید درگیر بودیم. فشار زیادی روی ما بود. به قدری به هم نزدیک شده بودیم که این طرف خاکریز ما بودیم و آن طرف خاکریز عراقی‌ها. به هم دیگه نارنجک پرتاب می کردیم. عراقی‌ها که سمت ما نارنجک می‌انداختند، سریع نارنجک‌ها را می قاپیدیم و به خودشان بر می‌گرداندیم.
کد خبر: ۵۷۱۵۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۳

فاتحان خرمشهر/ قسمت نهم
در قسمت نهم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: از خاکریز سر خوردیم پایین. بقیه نیروها هم پشت سر ما آمدند. تعجب مان صد برابر شد. تا چشم کار می کرد جنازه بود. نمی دانستم چه بگویم؛ یعنی این همه عراقی را ما کشته ایم؟ ولی ما که تیراندازی درست و حسابی روی اینها نداشتیم. آتش توپخانه هم نبود چون خیلی نزدیک هم بودیم و همه چیز را خوب می دیدیم. از تعجب دهانمان باز مانده بود.
کد خبر: ۵۷۱۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۳

فاتحان خرمشهر/ قسمت هشتم
در قسمت هشتم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می خوانیم: تیربارها بدجوری شلیک می‌کردند و رگبار گلوله اجازه تکون خوردن نمی‌داد. دیدم اگر دست روی دست بگذاریم تا صبح یک نفر از ما را زنده نمی‌گذارند. با چند نفر از بچه‌ها در امتداد خاکریز حدود صد متری جلو رفته و از یک بریدگی خاکریز را دور زده و از پشت سر تیربارها درآمدیم. درست پشت سرشان بودیم اما هنوز متوجه ما نشده و یکسره تیراندازی می‌کردند.
کد خبر: ۵۷۱۴۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۲

فاتحان خرمشهر/ قسمت هفتم
در قسمت هفتم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: هنگام عصر هوا به شدت طوفانی شد. بهترین فرصت برای رفتن بود. دشمن در آن هوا دید کافی نداشت. در آن هوای طوفانی یک تیم از بچه‌ها به همراه دو نفری که از نخلستان برگشته بودند را فرستادیم بروند و رزمندگان مستقر در نخلستان را به عقب بیاورند. از بچه‌هایی که رفتند پدر مصطفی حمیدی و سردار جانباز بهمن نوری یادم هستند.
کد خبر: ۵۷۱۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱

فاتحان خرمشهر/ قسمت ششم
در قسمت ششم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس ( آزادی خرمشهر ) می خوانیم: حمید باکری از جمله فرماندهانی بود که نیروهایش را از اول تا آخر عملیات گم نکرد. از اول تا آخر در صحنه جنگ بود ، هم زنده ماند و هم خوب فرماندهی کرد. نقش بسیار موثری در پیشروی رزمندگان اسلام داشت. در مرحله سوم چندتا از فرماندهان را دیدیم که نیروهایشان را گم کرده بودند، می‌گفتند نیروهایشان راه را اشتباهی رفته‌اند ولی حمید باکری این گونه نبود همیشه کنار نیروهایش بود.
کد خبر: ۵۷۱۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۰